اگر قصد شرکت در آزمون کارشناسی ارشد را دارید و نگران درس زبان عمومی خود هستید ما در سایت bookmaker لغاتی که بیشترین استفاده را در آزمون ارشد در درس زبان عمومی دارد برایتان جمع آوری کرده ایم شما با مطالعه لغات این پست آمادگی تان برای آزمون ارشد بالاتر خواهد رفت و همچنین با لغات پر تکرار در این آزمون آشنا خواهید شد-مجموع لغات این پست بیشتر از 300 کلمه است و مطالعه این لغات غیر از اینکه به شرکت کنندگان آزمون ارشد که به هر کسی که علاقه به پیشرفت در زمینه reading دارد نیز پیشنهاد می شود.
proportion
نسبت ،درجه ،سهم ،قسمت ،قياس ،شباهت ،مقدار،قرينه ،متناسب کردن ،متقارن کردن
quota
سهم ، سهمیه
initial
،ابتدايى ،بدوى ،واقع در اغاز،اولين قسمت ،در اغاز قرار دادن ،نخستين حروف نام و نام خانوادگى را نوشتن ،پاراف کردن ،اغاز کردن
consequence
نتيجه منطقى ،اثر،برامد،دست اورد،پى امد , result , outcome , corollary
apparent
ظاهرى ،مشهود،پيدا،اشکار،ظاهر،معلوم ،وارث مسلم
diverse
متضاد،متنوع ،مخالف ،گوناگون ،مختلف ،متغير،متمايز
submit
تسليم کردن ،تسليم شدن ،تقديم داشتن ،ارائه دادن
indicate
نشان دادن ،نمايان ساختن ،اشاره کردن بر
significant
پر معنى ،مهم ،قابل توجه ،حاکى از،عمده ،معنى دار
sufficient
مکفى ،بس ،بسنده ،کافى ،شايسته
adjacent
همجوار ، همسایه ، نزدیک
Resolution
تصمیم ، حل ، قاطعیت ، تفکیک پذیری
marginal
حاشیه ، مرزی ، ناچیز
marginalize
مورد بی توجهی قرار دادن
contribution
کمک و همکاری
dimension
اندازه ، بعد ، جنبه
compatible
سازگار
chronic
مزمن ، پیوسته (ادامه دار)ا
collapse
آوار ، فرو ریختن ، جمع کردن
invoke
استناد کردن (به قانون)،به یاد آوردن
assume
فرض کردن ، پنداشتن ، به عهده گرقتن
conform
مطابقت کردن ، وفق دادن
compensate
جبران کردن ، تاوان دادن
Establish
To bring into existence. To create تأسيس کردن
sustain
ثابت ،تند،پايدار نگهداشتن ،نگهداشتن ،متحمل شدن ،تحمل کردن ،تقويت کردن ،حمايت کردن از
depreciate
مستهلک کردن ، کم بها شدن (در طی زمان)ا
perceive
درک کردن ،دريافتن ،مشاهده کردن ،ديدن ،ملاحظه کردن
discrete
جدا ، مجزا ، گسسته, seprate, distinct
encounter
رويارويى ،روياروى شدن ،برخورد،روبروشدن ،مواجه شدن
Suspend
To cause to stop for a period of time معلق کردن
maintain
حفظ کردن ، پشتیبانی کردن ، تامین کردن ، عقیده داشتن ، ادامه دادن
diminish
کاهش دادن ، کم کردن ، دست کم گرفتن ، خذف کردن
conduct
هدایت کردن ، انجام دادن ، رفتار
Estimate
To form an opinion about a value, size or amount using less than complete information تخمين زدن
allocate
منظور کردن ،تقسيم کردن ،تخصيص دادن ،اختصاص دادن ،معين کردن
emerge
بیرون آمدن ، ظاهر شدن ، خارج شدن
impose
dictate, require, compel, force upon تحمیل کردن
evoke
به یاد آوردن ، تداعی کردن
various
گوناگون ،مختلف ،چندتا،چندين ،جورواجو
evolve
تدریجا توسعه یافتن ، تکامل یافتن
distinguish
تميزدادن ،تشخيص دادن ،ديفرانسيل گرفتن ،ديدن ،مشهورکردن ،وجه تمايزقائل شدن
interact
متقابلا اثر کردن ،فعل و انفعال داخلى داشتن
demarcate
تعیین حدود کردن
orient
تعیین موقعیت،جهت دهی کردن(در شکل اسمی به معنای مشرق زمین)ا
attribute
مشخصه ،ويژگى ،نشان ،خواص ،شهرت ،افتخار،صفت ،نسبت دادن ،حمل کردن( بر)
integral
essential, intrinsic, constituent اساسی،ضروری
Express
To say clearly بيان کردن
identify
شناسائی کردن ، تشخیص دادن ، شناخت
expose
در معرض قراردادن ، فاش کردن ، لو دادن
exhibit
نمایش دادن ، عرضه کردن ، نشان دادن
smuggle
قاچاق کردن
ultimate
نهایی , final
crucial
بسیار مهم ، حیاتی , vital , essential
attain
دست يافتن ،نائل شدن ،موفق شدن ،تمام کردن ،بدست اوردن ،بانتهارسيدن ،زدن
widespread
extensive, prevalent,rife , گسترده ، شایع
advent
ظهور و ورود , arrival
exceed
متجاوز بودن از،متجاوز شدن از،تجاوز کردن ،متجاوز بودن ،تجاوزکردن از،بالغ شدن بر،قدم فراتر نهادن
explicit
صريح ،روشن ،واضح ،اشکار،صاف ،ساده
monitor
نظارت کردن ، کنترل کردن
procedure
طرزکار،طريقه فرايند،اقدام ،ايين کار،روش کار،شيوه ،دستورالعمل ،روال ،رويه ،طرز عمل ،روش ،ايين
commitment
تعهد ، التزام
inhibition
restraint, obstruction, impediment, retardation , جلوگیری ، ممانعت
manipulate
ماهرانه عمل کردن ، دستکاری کردن ، مهارت به خرج دادن
contradiction
تضاد ، تناقض
scrutinize
examine closely, inspect, survey ، موشکافی کردن، به دقت بررسی کردن
retrospect
نگاه به گذشته
subtle
جزئی ، ظریف
precede
مقدم بودن ،جلوتر بودن از،اسبق بودن بر
destitute
فقیر ، بینوا poor,penniless,impoverished
degenerate
رو به انحطاط رفتن ، تنزل پیدا کردن
vital
حیاتی
agitate
بحث کردن ، پریشان کردن
discriminate
تبعيض قائل شدن ،با علائم مشخصه ممتاز کردن
inherent
ذاتى ،اصلى ،چسبنده
pursue
تعقیب کردن ، ادامه دادن ، دنبال کردن
Conflict
A fight. A battle, especially a long one، تضاد ، تعارض
consistent
adj. firm, coherent; steadfast , ثابت ، همسان
obligatory
واجب ، الزامی
Restrict
To limit. To prevent from increasing or becoming larger محدود کردن
identical
برابر،همانند،يکسان ،همان ،مساوى
component
element, part ، مولفه ، جزء
virtual
مجازی ، نزدیک به ، عملا
rational
معقول ،عقلانى ،منطقى
authentic
صحيح ،معتبر،درست ،موثق ،قابل اعتماد
Constitution
The written general laws and ideas that form a nation's system of government ،ساختار، قانون اساسي
mutual
تعاونى ،دوسره ،از دو سره ،بين الاثنين ،دو طرفه ،متقابل ،دو جانبه
voluntary
عمدى ،ارادى ،اختيارى ،داوطلبانه ،به خواست
arbitrary
based on whim, dictatorial ، خودسرانه ، دلبخواهی
inevitable
نا چار،نا گزير،اجتناب نا پذير،چاره نا پذير،غير قابل امتناع ،حتما،حتمى الوقوع ،بديهى
achieve
دست يافتن ،انجام دادن ،بانجام رسانيدن ،رسيدن ،نائل شدن به
confine
نگاه داشتن ، اسیر کردن ، محدود کردن
compile
همگردانى کردن ،جمع اورى کردن ،توده کردن ،همگرادنى کردن ،گرداوردن ،تاليف کردن
induce
متقاعد کردن ، باعث شدن
conceive
درک کردن ،حمل کردن ،حامله شدن ،ابستن شدن ، تصور کردن
Dispute
To oppose strongly by argument. An angry debate مشاجره کردن
contraction
انقباض
obstacle
مانع ، block
Restrain
To keep controlled. To limit action by a person or group مهار کردن، جلوگيري کردن
reflect
باز تابيدن ،منعکس شدن
innovation
حرکت جديد،نواورى ،بدعت ،ابداع ،تغيير،چيز تازه ،نو اورى
implicate
دلالت کردن (بر حضور فردی در امری ناپسند)ا
deviation
انحراف ، انحراف جنسی
obstruct
hinder,impede,hamper ، مانع شدن
trait
ويژگى ،نشان ويژه ،نشان اختصاصى ،خصيصه
possessive
ملکی ، حساس به دارایی ، عدم تمایل به قرض داد دارایی ها
convert
تبدیل کردن
Intervene
To come between. To come between in order to settle or solve وساطت کردن
accompany
همراهی کردن
disperse
پراکنده کردن ، متفرق شدن
expansive
گسترده ، وسیع
substitute
جانشین کردن
correspond
مطابق(مانند) بودن،رابطه داشتن ، مکاتبه کردن
Undertake
عهده دار شدن بر عهده گرفتن ،تعهد کردن ،متعهد شدن
advocate
دفاع کردن ،طرفدارى کردن ،حامى ،طرفدار،وکيل مدافع
contend
رقابت کردن ،ادعا کردن
devote
وقف کردن ،اختصاص دادن ،فدا کردن
derive
استنتاج کردن ،نتيجه گرفتن ،مشتق شدن ،ناشى شدن از
undergo
تحمل کردن ،دستخوش( چيزى )شدن ،متحمل چيزى شدن
glance
نظر اجمالی ، نگاه انداختن ، نگاه کردن glimpse
articulate
شمرده (واضح) سخن گفتن ، سخنور
Affect
To produce an effect on. To influence، تاثیر گذاشتن ، متاثر کردن
insight
بينش ،بصيرت ،فراست
coherence
پیوستگی ، انسجام
scope
حیطه ، محدوده ، حوزه
proceed
پیش رفتن ، ادامه دادن
remnant
باقی مانده ، اثر
Deal
To have to do with, to buy or sell معامله، سر و کار داشتن با
solidarity
اتحاد،انسجام ،بهم پيوستگى ،مسئوليت مشترک ،همکارى ،همبستگى
reveal
disclose, divulge آشکار کردن ، فاش کردن ، نشان دادن
Amend
To add to or to change a proposal or law اصلاح کردن
acquire
formal to obtain something by buying ، بدست آوردن
confound
confuse , bewilder, baffle گیج کردن ، متحیر ساختن
enhance
intensify; heighten اصلاح کردن ، ارتقا دادن
trigger
شروع کردن ، به راه انداختن ، فعال کردن
coincide
منطبق شدن ، مقارن شدن ، همزمان بودن
surge
افزایش شدید و ناگهانی ، حرکت سریع
assimilate
جذب کردن ، همانند ساختن و یکی کردن
denote
دلالت داشتن ، معنی دادن
implement
اجرا کردن ،ابزار،اسباب ،انجام دادن
delineate
مشخص کردن ، معین کردن
undermine
ضعیف کردن ، تحلیل بردن
comply
obey ، تبعیت کردن
fluctuate
نوسان کردن ،بالا وپايين رفتن ،ثابت نبودن
distribute
پخش کردن ،تقسيم کردن ،تعميم دادن ،توزيع کردن
deviate
منحرف کردن
indispensable
واجب ،حتمى ،چاره نا پذير،ضرورى
regulate
تعديل کردن ،تنظيم کردن ،ميزان کردن ،درست کردن
coordinate
کوئور دينانس شدن ،متناسب کردن ،هماهنگ کردن ،سازماندهی کردن
interpret
تفسير کردن ،ترجمه کردن ،ترجمه شفاهى کردن
Violate
To fail to obey or honor. To break an agreement تجاوز کردن , نقض کردن
infringe
violate , تخلف کردن
differential
تفاوت ، تفاضلی
decent
اراسته ،محجوب ،نجيب
potent
قوی
probe
تحقیق کردن ، معاینه کردن ، بررسی کردن
navigate
ناوبرى کردن ،رهیابی کردن ،هدايت کردن( هواپيماو غيره)
ponder
عمیق اندیشیدن ،درباره چیزی فکر کردن contemplate
expound
توضیح دادن(به طور دقیق )ا
compel
مجبور کردن
impede
بازداشتن ،مانع شدن ،ممانعت کردن
assign
نسبت دادن ،تعيين کردن ،مقرر داشتن
circulate
به گردش در آمدن ، چرخیدن ، پخش شدن ، منتشر شدن
justify
توجیه کردن ، حق دادن به
authority
اختیار ، قدرت
accessory
فرعی ، جانبی
Resign
To leave a position, job or office استعفا دادن
supplementary
مکمل ، تکمیلی
circumscribe
محدود کردن
consist
شامل بودن ، عبارت بودن از
sophisticated
پیچیده ، خبره و ماهر
promote
ارتقاء پیدا کردن ، ترفیع گرفتن ، ترویج دادن
Involve
To take part in. To become a part of. To include درگير شدن
comprise
دربرداشتن ،شامل بودن
inclination
تمایل
intensify
تشدید کردن
detect
یافتن ، پی بردن
segment
تقسیم کردن ، بخش ، قطعه
displace
جابجا کردن
Convention
A large meeting for a special purpose همايش، قرارداد
incorporate
جا دادن ، یکی کردن
abstain
خودداری کردن ، امتناع کردن ، desist , refrain
antecedent
مقدم ، پیشین
deficient
دارای کمبود ، ناقص
criteria
ضوابط،معيارها
principle
اصل ، قاعده
phenomenon
پدیده
divergence
انشعاب ، واگرایی ، اختلاف
underestimate
دست کم گرفتن ، پائین تخمین زدن ، کمتر از حد برآورد کردن
subsidiary
تابع ، فرعی less important than but related or supplementary
impartial
بی طرف ، منصفانه
dominant
مسلط ، غالب
sovereignty
حق حاکمیت ، قدرت سلطه
celebrated
مشهور
extravagant
ولخرج ، بیش از حد لازم ، افراطی
disposed
مایل ، آماده
mature
بالغ ، رسیده ، پخته ، جا افتاده ، سنجیده
haphazard
اتفاقی
preliminary
ابتدائى ،اوليه ،مقدمات ،ابتدايى ،امتحان مقدماتى
Resource
Anything of value that can be used or sold منبع
circumstances
مقتضیات ، شرایط
domain
قلمرو ، حوزه
initiative
ابتکار عمل ، پیش قدمی ، برنامه
complement
مکمل ، تکمیل کردن a thing that completes or brings to perfection
discrepancy
اختلاف ، تفاوت
consensus
اجماع ، موافقت عمومی
confluence
تلاقی ، همگرایی
compromise
توافق ، مصالحه
arena
استادیوم ، میدان مسابقه
status
شان ، مقام
expenditure
هزینه ، خرج ، مصرف
concept
مفهوم ، تصویر کلی
survival
بقا
infrastructure
زیر ساخت ، زیر بنا
portion
بخش ، قسمت
dilemma
وضع دشوار ، دو راهی
affiliate
مربوط بودن
essence
ذات ، ماهیت
fallacy
استدلال غلط ، سفسطه
bearing
تاثیر (ارتباط) ،رفتار
converge
همگرا شدن
equivalent
برابرى ،مساوى ،معادل ،هم بها،برابر،مشابه ،هم قيمت ،مترادف ،هم معنى ،همچند،هم ارز
interject
بین صحبت کسی آمدن ، سخن کسی را قطع کردن
appreciate
قدردانى کردن( از)،تقدير کردن ،درک کردن
magnitude
اهمیت،اندازه، بزرگی
gamut
حیطه ، حدود
prospect
نمود،درنما،معدن کاوى کردن ،دور نما،چشم انداز،انتظار،پيش بينى ،جنبه ،منظره
virtue
فضيلت ،مزيت ،تقوا،پرهيزکارى ،پاکدامنى ،عفت ،خاصيت
extract
استخراج کردن ، بیرون کشیدن
distinction
تمایز ، فرق
acquisition
کشف ،تحصيل ،تملک ،فراگيرى ،اکتساب ،استفاده ،(حق ).مالکيت
apparatus
تجهیزات ، وسایل ، دستگاه
subsequent
متوالی ، پشت سر هم ، بعدی ، پس از آن
compulsory
اجباری،الزامی
conclusive
قطعی ، نهایی
impact
برخورد کردن ،برخورد،اصابت گلوله ،بهم فشردن ،پيچيدن ،زير فشار قرار دادن ،با شدت ادا کردن ،با شدت اصابت کردن ،ضربت ،فشار،تماس ،اصابت ،اثر شديد،ضربه
vogue
رسم متداول ، مد
posture
وضع ،حالت ،پز،چگونگى ،طرز ايستادن يا قرار گرفتن ،قرار دادن
standpoint
نقطه نظر ، دیدگاه
disclose
افشا کردن ، برملا ساختن(راز) ، نمایان کردن ، فاش کردن
impetus
نیروی محرک ، انگیزه
Incident
An event or something that happens رويداد
predisposition
استعداد ، زمینه قبلی ، تمایل
intrinsic
بيواسطه ،ذاتى ،اصلى ،باطنى ،طبيعى ،ذهنى ،روحى ،حقيقى ،مرتب ،شايسته
contrary
مخالف ،معکوس ،مقابل ،خلاف
predominant
غالب ،مسلط،حکمفرما،نافذ،عمده ،برجسته
enthusiasm
هواخواهى با حرارت ،شوروذوق ،غيرت ،جديت ،(م.م)الهام ،وجدوسرور،اشتياق
converse
معکوس ، صحبت کردن
prime
اولیه ، ابتدایی ، اصلی
redundant
اضافی ، مازاد بر احتیاج
instantly
فورا ، بلافاصله ، بی درنگ
rigorous
دقیق و کامل ، سخت ، شدید
Intense
Very strong. Extremely serious زياد، شديد
revival
احیا
endeavor
کوشش ،جد و جهد،سعى بليغ ،تلاش کردن ،کوشيدن
comprehensive
جامع ، کامل ، گسترده
preoccupy
از پیش اشتغال کردن
spontaneous
خود به خودی ، فوری ، بی اختیار
tremendous
مقدار زياد،شگرف ،ترسناک ،مهيب ،فاحش ،عجيب
elicit
استخراج کردن ، بیرون کشیدن
enumerate
بر شمردن ، یک به یک شمردن
pinpoint
دقیق تعیین کردن
presume
فرض کردن ،مسلم دانستن ،احتمال کلى دادن ،فضولى کردن