
قسمتی از داستان: او نیز ایستاد. به آرامی به طرفم برگشت. به سرعت خود را پشت نخل پنهان کردم. نگاهش و چهره اش چنان سرد بود که از نگاه او تا عمق استخوان هایم یخ کرد. فقط ایستادم و نفسم را در سینه حبس کردم.
این سایت در راستای احترام به حق نشر کتب و آثار الکترونیکی و حقوق ناشر و نویسنده حاضر به دریافت شکایات بوده و خود را مبرا از اشتباهات نمی داند و ممکن است کتابی بدون اجازه ناشر و نویسنده به اشتباه توسط کاربران برای انتشار در سایت ارسال شود.در صورتی که شما خود را ناشر و یا نویسنده این کتاب میدانید و مخالف انتشار الکترونیکی اثر خود میباشید از طریق تماس با ما مراتب را با ما در میان بگذارید تا کتاب مورد نظر سریعآ برداشته شود.